مشکلات خانوادگی و تاثیر آن بر دانش آموزان
خانواده و امکان تحصیل دو امر مهمی هستند که کودکان و نوجوانان به آنها نیاز دارند. موقعیت و روابط خانوادگی، یکی از بزرگترین عوامل موثر در شکل گیری شخصیت کودک است که می تواند بر نحوه ی تعامل فرد با مردم و همچنین بر عملکرد ذهن او تأثیر بگذارد. از سوی دیگر، آموزش به عنوان یک گام کلیدی برای موفقیت فرد در آینده، ایفای نقش می کند. داشتن تحصیلات خوب نه تنها به معنای تقویت ذهن، بلکه به معنای کسب مهارت های پیشرفته هم هست.
بررسی ها نشان می دهد که روابط و موقعیت خانوادگی تاثیر زیادی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان دارد. مشکلات مختلفی در خانه به وجود می آید که باعث می شود دانش آموزان تمرکز خود یا گاهی امیدشان را به ادامه ی تحصیل از دست بدهند. مسائل شخصی چون خانواده های از هم گسیخته، سوء تفاهم ها، بی ثباتی مالی و بسیاری از مسائل خانوادگی دیگر، به افسردگی دانش آموزان منجر می شود و این ممکن است بعدها باعث پایین آمدن نمرات یا بدتر از آن، ترک تحصیل آنها شود.
هدف این مقاله بررسی مشکلات خانوادگی و تاثیر آن بر تحصیل آن دسته از دانش آموزانی است که با بحران هایی از این دست، روبرو هستند.
مهم ترین مشکلات خانوادگی موثر بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان
مطالعات زیادی در مورد عوامل تعیین کننده و موثر بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان صورت گرفته است و نتایج این پژوهش ها نشان می دهد که سخت کوشی، تحصیلات والدین، درآمد خانواده، ثبات و آرامش در محیط خانه و خود انگیختگی از مهم ترین عوامل موثر بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان هستند.
مشکلات خانوادگی اشکال و صورت های مختلفی دارند و هر کدام تاثیرات خاص خود را بر عملکرد تحصیلی و شخصیت فرزندانی می گذارند که در مواجهه با این مشکلات و در فضای خانواده های از هم گسیخته یا پر آسیب رشد می کنند. در زیر سه نمونه ی مشخص از خاطرات دوران تحصیل افراد بزرگسال آمده است، این دست خاطرات عموماً اشتراکات زیادی دارند:
«در کودکی مثل یک بزرگسال مینیاتوری بودم. من آشپزی می کردم و خانه را هم من تمیز می کردم. باید مطمئن می شدم که برادران کوچکم به مدرسه می روند. مادرم همیشه افسرده بود و در رختخواب می ماند، او خیلی اوقات در بیمارستان بود. فکر می کنم حقیقتاً هیچ وقت بچه نبودم. اکنون، سخت کار می کنم تا از پس مسئولیت های زیادی بربیایم، اما هنوز از درون احساس خالی بودن می کنم.»
«پدر من معتاد است. همیشه از دعوت بچه های دیگر می ترسیدم زیرا نمی خواستم آنها ببینند خانواده ی من چگونه است. من هرگز واقعاً به مردم نزدیک نشدم، اکنون به نظر می رسد نمی دانم چگونه به دیگران اجازه دهم به من نزدیک شوند.»
«من واقعاً نمی دانم چگونه یک رابطه ی خوب داشته باشم. بیشتر اوقات احساس تنهایی می کنم. والدینم همیشه آرزوهای بزرگی برای من داشته اند. آنها به من می گویند شغل من باید چگونه باشد، دوستانم باید چه کسانی باشند، باید چه نوع ماشینی سوار شوم و با چه کسی قرار بگذارم. مثل این است که آنها از من انتظار دارند که بی نقص باشم، اما واقعاً باور ندارند که می توانم گلیم خود را از آب بکشم. احساس می کنم دارم خفه می شوم، اما اگر کمترین استقلال را داشته باشم، سعی می کنند با پول مرا کنترل کنند.»
این نمونه ها که ذکر شد، نشان از چند نوع مشکل اساسی در خانواده ها داشت.
مشکل غفلت والدین – فردی که خاطره ی اول را ذکر کرده است دچار بی توجهی شدید از سوی پدر و مادر بوده و حمایت لازم را برای زیست طبیعی دریافت نکرده است. تحصیل و تمرکز بر دروس برای چنین افرادی بسیار دشوار است و گاهی حتی مسئولیت های سنگینی که در چنین خانواده هایی بر دوش دانش آموزان قرار می گیرد، باعث ترک تحصیل آنها می شود. همین موضوع در نهایت منجر به آن شده که به خاطر تجربه نکردن کودکی، فرد در بزرگسالی نیز با اختلالات روحی و روانی مواجه باشد.
معضل اعتیاد والدین – فرد دوم نیز که در یک خانواده ی درگیر معضل اعتیاد بزرگ شده است، در ایجاد ارتباط با هم کلاسی ها و هم مدرسه ای هایش دچار مشکل بوده است. دوست یابی، اعتماد به معلمان و مربیان مدرسه و داشتن فضایی امن و مناسب در خانه برای تحصیل بسیار کلیدی هستند، اما چنین دانش آموزی نه تنها از تمامی این موارد محروم است، بلکه در بزرگسالی نیز برای اعتماد به دیگران و شکل دهی به روابط خود همواره دچار مشکل خواهد بود.
مشکل کنترلگر بودن والدین- در مورد فرد سوم که تمام دوران کودکی و حتی بزرگسالی خود را در کنار والدینی کنترلگر گذرانده است، شرایط تحصیل با انگیزه های فردی و انتخاب هایی از روی علاقه غیرممکن بوده است. والدین کنترل کننده کسانی هستند که به اندازه ی کافی به فرزندان خود اعتماد ندارند و حتی در بزرگسالی فرزندان خود نیز همچنان در امور شخصی زندگی وی دخالت دارند. نتیجه ی رفتارهای بیمارگونه ی آنها، تربیت فرزندانی است که اغلب احساس ناتوانی می کنند و حتی در بزرگسالی نیز افراد وابسته ای هستند.
معضل آزارگر بودن والدین- آزار می تواند کلامی، فیزیکی یا جنسی باشد. به عنوان مثال آزار کلامی – مانند انتقاد تحقیر آمیز مکرر – می تواند اثرات ماندگاری داشته باشد، به ویژه زمانی که از جانب کسانی باشد که مراقبت از کودک به آنها سپرده شده است. پیامدهای روانی و جسمی آزار فیزیکی و جنسی نیز بر هیچ کس پوشیده نیست و بارها درباره ی اثرات آنها در سرنوشت فرزندان صحبت شده است. دانش آموزانی که با انواع این آزارها روبرو هستند، می توانند به دلیل آسیب های جسمی و روحی و اختلالات روانی جدی، از تحصیل دور شده و عملکرد ضعیفی در مدرسه داشته باشند.
تاثیرات بنیادی مشکلات خانوادگی بر فرزندان
وقتی مشکلات و شرایطی مانند اعتیاد والدین، بیماری روانی آنها، کودک آزاری و سخت گیری و کنترلگری شدید والدین در عملکرد خانواده اختلال ایجاد می کند، اثرات آن بر فرزندان ممکن است تا مدت ها پس از بزرگ شدن و ترک خانواده های مشکل دار نیز ادامه یابد. بزرگسالانی که در خانواده های ناکارآمد بزرگ شده اند، اغلب مشکلاتی در ایجاد و حفظ روابط صمیمانه، حفظ عزت نفس و اعتماد به دیگران دارند و به شدت از کنترل نداشتن بر امور میترسند و احساسات و واقعیت خود را انکار میکنند.
اعتیاد والدین با فرزندان چه می کند؟
والدین الکلی یا معتاد، پایداری لازم برای ایفای نقش صحیح در زندگی فرزندان خود را ندارند. خانواده های الکلی یا دارای اعتیاد به مواد مخدر، معمولاً آشفته و پیش بینی ناپذیر هستند. قوانین خانواده یک روز اعمال می شوند و روز بعد اعمال نمی شوند. وعده های والدین نه عملی می شوند و نه به خاطر سپرده می شوند. انتظارات از فرزندان از یک روز به روز دیگر متفاوت است. والدین ممکن است گاهی سختگیر و در بعضی مواقع بی تفاوت باشند.
علاوه بر این، بیان احساسات و ابراز نظر عاطفی اغلب ممنوع است و فرزندان حق ندارند در مورد مصرف الکل، مواد مخدر یا مشکلات خانوادگی بحث و گفت و گو کنند. معمولاً در چنین خانواده هایی از اعضای خانواده انتظار می رود که مشکلات را مخفی نگه دارند، بنابراین درخواست کمک امکان پذیر نیست. همه ی این عوامل باعث می شود کودکان احساس ناامنی، ناامیدی و عصبانیت کنند.
همچنین کودکان خانواده های الکلی یا معتاد نسبت به کودکان دیگر، بیشتر در معرض خطر ابتلا به اعتیاد هستند.
آزارگری والدین با فرزندان چه می کند؟
همانطور که پیشتر ذکر شد، آزار می تواند کلامی، فیزیکی یا جنسی باشد. شاید ساده ترین آزار در میان این سه مورد را آزار کلامی بدانید، اما باید بدانید اینگونه آزارها نیز تاثیرات بلندمدتی بر فرزندان دارد. در آزار کلامی، انتقادهای تند والدین می تواند متوجه ظاهر، هوش، قابلیت ها یا ارزش های اولیه ی فرزند باشد. برخی از آزارهای کلامی بسیار مستقیم هستند، در حالی که برخی دیگر به شکل ظریفی استفاده می شوند که در قالب طنز پنهان شدهاند. باید بدانید هر دو نوع از این آزارهای کلامی به یک اندازه مضر هستند.
تعاریف آزار فیزیکی بسیار متفاوت است. بسیاری از والدین، در یک زمان یا لحظه، هوس کرده اند که فرزندشان را بزنند. با این حال، در مورد والدینی که آزارگر هستند، این تمایل مکرر است و تلاش کمی برای کنترل این انگیزه از سوی آنها انجام می شود.
در قوانین مربوط به پیشگیری از سوء استفاده از کودکان، آزار جسمی را این گونه تعریف می کنند: «اعمال صدمات جسمی مانند کبودی، سوختگی، زخم، بریدگی، شکستگی استخوان یا جمجمه که ناشی از لگد، مشت، گاز گرفتن، ضرب و شتم، چاقو زدن، تسمه زدن، دست و پا زدن و … است.»
کتک زدن کودک ارتباط زیادی با رفع نیازهای عاطفی والدین دارد و ربطی به نگرانی برای کودک ندارد. والدین اغلب به اشتباه سوء استفاده را به عنوان «روش تربیتی» و هدف خود از کتک زدن فرزند را «کمک» به او معرفی می کنند، درحالی که آزار جسمی رساندن به کودک هیچ منفعتی برای فرزند به دنبال ندارد و تنها موجب آرامش مقطعی والد آزارگر می شود. والدینی که از نظر جسمی آزارگر هستند، می توانند محیطی ترسناک برای کودک ایجاد کنند، به ویژه از آنجایی که خشونت اغلب تصادفی و غیرقابل پیش بینی است.
کودکان آزار دیده اغلب احساس خشم می کنند. کودکان والدین بدسرپرست در ایجاد احساس اعتماد و امنیت حتی در زندگی بزرگسالی خود با مشکلات زیادی روبرو هستند.
در نهایت باید گفت هیچ توجیهی برای آزار جنسی وجود ندارد. سوء استفاده جنسی آشکارترین نمونه از سوء استفاده یک بزرگسال از کودک صرفاً برای رضایت خود است. سوء استفاده جنسی می تواند هر گونه تماس فیزیکی بین بزرگسال و کودک باشد که آن تماس باید مخفی بماند. نشان دادن محبت – مانند در آغوش گرفتن، بوسیدن یا نوازش موهای کودک – که می تواند آشکارا انجام شود کاملا قابل قبول و حتی مفید است. هنگامی که تماس فیزیکی پنهان می شود، به احتمال زیاد نامناسب است.
مسئولیت سوء استفاده جنسی در همه موارد کاملا بر عهده بزرگسالان است. هیچ کودکی مسئول آزار و اذیت نیست. بیشتر کودکان مورد آزار جنسی از عواقب ابراز آن برای خود و خانواده هایشان آنقدر می ترسند که نمی توانند به بزرگسال دیگری بگویند که چه اتفاقی می افتد. در نتیجه آنها به بزرگسالانی تبدیل می شوند که دارای احساس نفرت از خود، شرمساری و بی ارزشی هستند. آنها تمایل دارند خود را تنبیه کنند و مشکلات قابل توجهی در روابط شخصی خود دارند.
بچه ها اغلب احساس می کنند که مشکلی در آنها وجود دارد که باعث می شود والدینشان این گونه رفتار کنند. بی اعتمادی به دیگران، مشکل در بیان احساسات و مشکلات در روابط صمیمانه به بزرگسالی منتقل می شود.
چگونگی غلبه بر اثرات منفی مشکلات خانوادگی
صرف نظر از نوع مشکلات خانوادگی، تاثیرات آن بر افراد، بسیار متفاوت است. حمایت سایر بزرگسالان سالم، موفقیت در سایر زمینه ها یا تغییرات مثبت در خانواده می تواند به پیشگیری یا به حداقل رساندن اثرات منفی کمک کند.
بسیاری از رفتارهای بقا در قربانیان مشکلات خانوادگی که از این مصائب عبور کرده اند، بهترین دارایی آنها هستند. برای مثال، افرادی که در خانواده های ناکارآمد بزرگ می شوند، معمولا همدلی بهتری با دیگران دارند (البته در موارد حاد گاهی آزار و غفلت موجب شکل نگرفتن همدلی در فرزندان می شود). آنها اغلب موفقیت گرا هستند و در برخی از زمینه های زندگی خود بسیار فعال هستند. آنها اغلب در برابر استرس ها، انعطاف پذیر و با تغییرات، سازگارتر هستند.
صبر لازم است!
اثرات منفی بزرگ شدن در خانواده های ناکارآمد اغلب باز هم از رفتارهای بقا ناشی می شود که در زمان رشد بسیار مفید بودند، اما ممکن است در زندگی بزرگسالی فرد مشکل ساز شوند. به یاد داشته باشید که فرد آسیب دیده سال ها صرف یادگیری و تمرین مهارت های بقای قدیمی خود کرده است، بنابراین یادگیری و تمرین رفتارهای جدید ممکن است کمی طول بکشد.
اعتماد به دیگران را شروع کنید
اگر قربانی مشکلات خانوادگی بوده اید و اعتماد کردن به دیگران برای شما سخت است، در ابتدا فعالیت های کوچکی را در این زمینه آغاز کنید تا دیگران شما را بشناسند. به آرامی خود را برای پذیرش ریسک های بزرگتر آماده کنید. یادگیری اینکه به چه کسی اعتماد کنید و چقدر باید اعتماد کرد یک فرآیند طولانی است.
کودکان بزرگ شده در خانواده های ناکارآمد تمایل دارند به روابط به شیوه ی همه یا هیچ برخورد کنند. یا در یک رابطه بسیار صمیمی و وابسته می شوند، یا بر خودکفایی تقریباً کامل، پافشاری می کنند. هر دوی این الگوها تمایل به خود تخریبی دارند.
فرزندان خانواده های ناکارآمد اغلب همچنان به دنبال تایید و پذیرش از والدین و خانواده ی خود هستند. اما باید بدانند اگر این افراد در دوران کودکی آنها نمی توانستند نیازهایشان را برآورده کنند، بعید است اکنون نیازهای آنها را برآورده کنند. پس اگر با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم کرده اید، بهتر است محدودیت های والدین خود را بشناسید و در عین حال هر گونه حمایتی که می توانند ارائه بدهند را بپذیرید.
از سایر بزرگسالان حمایت بخواهید. تمرین کنید که چه احساسی دارید و آنچه را که نیاز دارید، بخواهید. انتظار نداشته باشید که مردم حدس بزنند؛ به آنها بگویید. این مرحله احتمالا به تلاش زیادی نیاز دارد.
تمرین مراقبت خوب از خود
بازماندگان خانواده های ناکارآمد اغلب احساس مسئولیت بیش از حد دارند. آنها تمایل دارند بیش از حد کار کنند و مراقبت از خود را فراموش می کنند. سعی کنید کارهایی را که واقعا از انجام آنها لذت می برید شناسایی کنید، سپس به خودتان اجازه دهید حداقل یکی از اینها را در روز انجام دهید. روی ایجاد تعادل بین کارهایی که باید انجام دهید و کارهایی که می خواهید انجام دهید کار کنید. تعادل یک کلمه کلیدی برای افرادی است که در خانواده های ناکارآمد بزرگ شده اند. مناطقی را که تمایل دارید به طور اجباری به آنها نزدیک شوید، شناسایی کنید: نوشیدن؟ غذا خوردن؟ خريد كردن؟ کار کردن؟ ورزش کردن؟ چگونه می توانید با این موضوع به شکل متعادل تری برخورد کنید؟
یکی از بهترین کارهایی که می توانید برای سلامت روحی و روانی خود انجام دهید این است که به خوبی از خودتان مراقبت کنید. آیا از یک رژیم غذایی سالم و متعادل تبعیت ؟ آیا به طور منظم ورزش می کنید؟
تغییر روابط خود با خانواده را آغاز کنید
تمرکز خود را روی خود و رفتار و واکنش های خود حفظ کنید. به یاد داشته باشید، شما نمی توانید دیگران را تغییر دهید، اما می توانید خودتان را تغییر دهید. روی پرهیز از گرفتاری در مشکلات خانوادگی خود کار کنید.
معمولا مشاوره یا حمایت هنگام تلاش برای تغییر روابط خانوادگی بسیار مهم است. همچنین صبور بودن با خانواده بسیار اهمیت دارد. ممکن است درک و پذیرش تغییراتی که در رفتار شما می بینند برایشان مشکل باشد.
تاثیر مشکلات خانوادگی بر تحصیل در مدرسه
بحران طلاق
امروزه کودکان زیادی پیش از رسیدن به 18 سالگی با جدایی والدین روبرو می شوند. این مسئله البته در جامعه این شرایط را ایجاد کرده است که دیگر زندگی با والدین مجرد یک تابو نباشد.
در بیشتر موارد، طلاق پاسخی برای پایان دادن به یک زندگی از هم پاشیده است اما در خانواده های دارای کودک، ممکن است بیشترین اثر بر فرزندان باشد.
نرخ ترک تحصیل در دبیرستان در مورد دانش آموزان برآمده از خانواده های از هم پاشیده، دو برابر بیشتر از دانش آموزانی است که پدر و مادرشان کنار هم هستند. خبر طلاق می تواند تکان دهنده باشد. برخی از بچه ها ممکن است نتوانند به خوبی تغییرات را تحمل کنند که البته به نحوه ی ارتباط والدین با بچه ها و با یکدیگر بستگی دارد.
طلاق والدین حتی می تواند برای برخی فرزندان طاقت فرسا باشد زیرا ممکن است احساس کنند که نیاز به اصلاح رابطه ی والدین خود دارند و این می تواند به اولویت جدید آنها تبدیل شود. آنها تعادل مدرسه و زندگی در خانه را از دست می دهند و زندگی در خانه ممکن است اهمیت بیشتری پیدا کند.
فشارهای طلاق (انتخاب یکی از دو طرف، گوش دادن به دعواها و نظرات منفی در مورد والد دیگر) می تواند مشکلات روانی برای بچه ها ایجاد کند. اضطراب، افسردگی، نقایص گفتاری و استرس همگی از اتفاقات رایج در طلاق هستند. این علائم حواس کودکان را از مدرسه منحرف می کند و تمرکز بر روی کار مدرسه را دشوارتر می سازد.
گاهی با وجود طلاق والدین، دعوا ممکن است ادامه یابد و حتی بدتر شود. فریاد زدن مداوم از طریق تلفن، می تواند بچه ها را از نظر عاطفی وارد یک مارپیچ نزولی کند.
بیشتر بچه هایی که والدینشان را در کنار خود ندارند، احساس می کنند که هیچ کس در زندگی آنها نخواهد ماند یا احساس می کنند والدینشان آنها را نمی خواهند. این فکری است که هرگز از ذهن آنها خارج نمی شود و تمرکز روی درس و انجام تکالیف را برای آنها دشوار یا ناممکن می کند.
با این حال به اعتقاد مشاوران اجتماعی و خانواده، همه ی طلاق ها منفی نیستند. بستگی به بزرگسالان دارد. والدین نباید بچه ها را درگیر کنند و نباید از طریق بچه ها ارتباط برقرار کنند. والدین می توانند بر منفی گرایی غلبه کنند تا استرس کمتری برای کودکان ایجاد شود.
ارتباط مثبت با هر دو والد، نکته ی کلیدی است. وقتی والدین به شیوه ای مثبت ارتباط برقرار می کنند، این مسئله می تواند به ایجاد رابطه ی سالم بین والدین، فرزندان و از بین بردن استرس در مدرسه منجر شود.
تغییرات منفی در ساختار پویای خانواده
مشکلات خانوادگی، مانند تغییرات عمده در خانواده، بی ثباتی مالی و حتی قلدری خواهر و برادر، می تواند تأثیر قابل توجهی بر فرزندان داشته باشد.
این مشکلات می تواند از جنبه های مختلف بر آنها از جمله در مدرسه، یا به طور خاص، بر عملکرد تحصیلی آنها تأثیر منفی بگذارد.
تغییرات در ساختار خانواده، مثلا طلاق یا اعتیاد؛ میتواند باعث شود بچه ها احساس گناه کنند، مورد بی توجهی یا مورد بی مهری قرار بگیرند و در نتیجه تمرکزشان را در مدرسه از دست بدهند.
درگیری های مالی و قلدری خواهر و برادر نیز می تواند بر احساسات کودک استرس وارد کند و باعث شود تمرکز او در مدرسه از بین برود.
برای والدین مهم است که ارتباط مناسبی با فرزندشان داشته باشند و به او محبت و حمایت مداوم بدهند. والدین در چنین شرایطی باید به جای نشخوار فکری در مورد مشکلات، تصدیق کنند که همه در تلاش هستند و سپس بر تامین نیازهای فرزندشان تمرکز کنند.
مسائل خانوادگی، این پتانسیل را دارتد که بر افرادی که مستقیما درگیر هستند و همچنین بستگان دورتر تأثیر منفی بگذارند. به این ترتیب، بچهها قربانیان معمول در این مشکلات هستند چرا که اغلب، ابزار یا ظرفیت ذهنی لازم برای مدیریت صحیح استرس را ندارند.
مهم ترین توصیه ها به والدین در هنگام بروز مشکلات خانوادگی
اینها اندک مشکلات خانوادگی است که در بیشتر موارد به چشم می خورد اما خوشبختانه، می توانیم این اثرات مضر را بر فرزندانمان مهار یا اصلاح کنیم:
عشق به فرزند و حمایت از او را نشان دهید
اگر خانواده ی شما با چالش دشواری مواجه است، برقراری ارتباط با فرزندان کلیدی است. در حالی که لازم نیست در مورد مشکل موجود وارد جزئیات شوید، همچنین نباید آنها را در تاریکی نگه دارید. به عنوان مثال، اگر شما و همسرتان در حال طلاق هستید، این موضوع را به وضوح به فرزندتان بگویید و سپس بر حمایت از او تمرکز کنید.
هنگامی که مشکل را حل کردید، بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که عشق و حمایت بی پایان را به فرزندتان نشان دهید.
برای این کار پیشنهاد می شود کارهای زیر را انجام دهید:
-
تماس فیزیکی برقرار کنید
یکی از بهترین راهها برای نشان دادن عشق مداوم به فرزندانتان، برقراری تماس فیزیکی است. آنها را در آغوش بگیرید، ببوسیدشان، قلقلکشان بدهید و هرکاری که حال آنها را خوب کند، انجام دهید تا احساس کنند که عشق و محبت وجود دارد.
-
از بچه ها قدردانی کنید
چیزی که بسیاری از ما متوجه نمی شویم این است که بچه ها می خواهند و می توانند از قدردانی ما بهره ببرند. مستقیما از حمایت آنها قدردانی کنید. همچنین، هنگامی که آنها کاری مفید انجام می دهند یا مثلا دستورالعملی را دنبال می کنند، به آنها بگویید قدردانشان هستید. بچه ها بیشتر از آنچه ما فکر می کنیم گوش می دهند و به یاد می آورند.
-
به فرزندتان فرصت همراه شدن بدهید
کودک شما هر زمان و هر مکان که بخواهد، باید بتواند توجه شما را جلب کند. این به این معنی است که فرصت یک به یک برای آنها مانند طلا است. این نشان می دهد که شما آنها را دوست دارید و می خواهید با آنها وقت بگذرانید. ناگفته نماند این می تواند فرصت خوبی برای بررسی احساس آنها به خصوص در رابطه با مشکلی که با آن روبرو هستند، ایجاد کند.
-
کاری هیجان انگیز انجام دهید
در نهایت، هر چند وقت یک بار کاری متفاوت و هیجان انگیز انجام دهید. این کمک می کند تا ذهن فرزندتان را از مشکل دور کنید، سرگرمی را به زندگی او بازگردانید، و به او نشان دهید که زندگی هنوز ادامه دارد.
به یاد داشته باشید؛ همه ی ما در حال تلاش و مبارزه هستیم. اگر خانواده ی شما در حال حاضر سعی دارد یکی از مشکلات ذکر شده در بالا یا مشکل دیگری را به طور کلی حل کند، ممکن است احساس ناامیدی، درماندگی یا گناه کنید که فرزندتان تحت تأثیر قرار گرفته یا ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرد. اما سعی کنید به جای آن، روی عشق ورزیدن و حمایت از فرزندانتان تمرکز کنید که آنها (و شما) را از این دوران سخت عبور می دهد.
نتیجه گیری
خانواده مهم ترین مامن و پناهگاه کودکان است و هرگونه تزلزل و تغییر در پویایی آن می تواند اثرات نامطلوبی بر عملکرد درسی دانش آموزان داشته باشد.
این اثرات اگرچه در بیشتر موارد منفی هستند اما به معنای آن نیست که نمی توان آنها را کاهش داد و انگیزه و هیجان را در کودکان زنده نگهداشت. در این روند، هم دانش آموزان و هم والدین آنها باید راه هایی را برگزینند تا رفتارهایی که در مدت بحران یا مشکل برای روی پا ایستادن انجام داده اند، به مرور به سمت یک رفتار مثبت تغییر شکل دهد، اعتماد بازیابی شود، ارتباط با دیگران معنا یابد و کودک بداند که حدود این ارتباطات چگونه باید باشد.
با این حال، مشکلات خانوادگی، مانند تغییرات عمده در ساختار خانواده، اعتیاد، آزارگری یا کنترل گری والدین، بی ثباتی مالی و حتی قلدری خواهر و برادر، می تواند تاثیر منفی قابل توجهی بر فرزندان از جمله در مدرسه، یا به طور خاص، بر عملکرد تحصیلی آنها بگذارد.
طلاق والدین یا دیگر مشکلات موجود در خانواده میتواند باعث شود فرزندان احساس گناه کنند، مورد بیتوجهی یا مورد بی مهری قرار بگیرند و در نتیجه تمرکزشان را در مدرسه از دست بدهند.
سوالات متداول
معمولا تغییر در ساختار خانواده از جمله جدایی والدین یا درگیر شدن والدین به اعتیاد، کنترل گری یا آزارگری والدین، مشکلات مالی و عدم توازن در روابط خواهران و برادران عمده مشکلاتی است که دانش آموزان ممکن است آن را تجربه کنند.
مشکلات خانوادگی به ویژه طلاق، می تواند برای بچه ها طاقت فرسا باشد زیرا ممکن است احساس کنند که نیاز به اصلاح رابطه والدین خود دارند و این می تواند به اولویت جدید آنها تبدیل شود. آنها تعادل مدرسه و زندگی در خانه را از دست می دهند و زندگی در خانه می تواند اهمیت بیشتری پیدا کند. فشارهای طلاق (انتخاب یکی از طرفین، گوش دادن به دعواها و نظرات منفی هر والد در مورد دیگری) می تواند مشکلات روانی برای بچه ها ایجاد کند. اضطراب، افسردگی، نقایص گفتاری و استرس همگی از اتفاقات رایج در طلاق هستند. این علائم حواس کودکان را از مدرسه منحرف می کند و تمرکز بر روی کار مدرسه را دشوارتر می سازد.
به آنها عشق بورزید وحمایت از کودکان را نشان دهید، برای بودن با آنها وقت بگذارید، تماس فیزیکی داشته باشید، از آن ها به خاطر درک شرایط و کمک برای عبور از آن قدردانی کنید، کارهای هیجان انگیز انجام دهید و در افزایش اعتماد به نفس کودک در گرفتن ارتباط با دیگران کمک کنید. 1. مشکلات خانوادگی رایجی که دانش آموزان تجربه می کنند، کدامند؟
2. تاثیر مشکلات خانوادگی بر عملکرد تحصیلی و مدیریت زمان چیست؟
3. برای کمک به دانش آموزانی که درگیر مشکلات خانوادگی هستند، چه کاری می توان انجام داد؟
خیلی عالی ممنونم
سلام دوست عزیز، از توجه و لطف شما سپاسگزاریم.
عالی بود مینا جان کامل و دقیق و بسیار مفید بود
میشه لطفا منابعی که استفاده کردی رو بهم بگی اخه من دانشجوهستم و دنبال منابع برا نوشتن مقاله هستم ممنون میشم کمکم کنی